حرفی بزن تاکه تکانم دهدمرا
من مرده ام دوباره جانم دهدمرا
چون برق میروم وکم گشته ام زراه
راهی بگوتاکه نشانم دهدمرا
تصویرهای زندگی که سراسرگناه بوده تاکنون
صدراه رفته عاقبتش چاه بوده تاکنون
أن بی هنرکه باهنرمان خوانده دائمآ
هرقصه ای که شنیده ام آه بوده تاکنون
مشتاق یک نفرم تاکه دردمان گوید
دنبال آن سخنم تاکلیدمان جوید
رنجی کشیده ایم وچه شبهاکه دیده ایم
چشم انتظارگلی تادراین خزان روید